مصائب کوچۀ بنی هاشم و جسارت به حضرت زهرا سلام الله علیها
از میِ بغض امیر المؤمنین ساغر زدند با جسارت تـازیـانه بر تن کـوثـر زدند شاهـدم قـول من آذاهـا فـقـد آذانی است آن جنایت پیشگان سیلی به پیغـمبر زند مصطفی در باغ جنت دست بر پهلو گرفت تا لگد بر پهـلـوی صدیـقـۀ اطهـر زدند قامت انسیة الحورا چو شد نقـش زمین طایران وحی بسمل وار دورش پر زدند سینۀ محسن که از ضرب لگد آسیب دید راست گفتم تیر بر حلق علی اصغر زدند منـبر پیـغـمـبر اسلام وقـتـی غصب شد گـردن سـادات را تا دامن محـشر زدند بود جـرم او حـمایت از عـلی آخر چرا دیگر آن مظلومه را پیش روی حیدر زدند خواست قلب سخت تر از سنگشان آید به رحم بغض حیدر یادشان افتاد محکم تر زدند فـاطمه دنبال حـیـدر بود و دنبال سرش چار کودک دست خود بر سینه و بر سر زدند دست ناپاک سـقـیـفـه بر جنایت باز شد تـا قـیـامـت کـشـتـن آل عـلـی آغـاز شد |